از تصويرگرى تا تصوّربافى

آتليه كودك | آتليه نوزاد | آتليه بارداري

از تصويرگرى تا تصوّربافى



دكارت در وجود واقعيت جهان بيرون از ذهن ترديد داشت و شوپنهاور فيلسوف بزرگ آلمانى مى گفت جهان تصوّر من است. تز شوپنهاور مى توانست با هنر نقاشى هماهنگ باشد اما با كشف دوربين عكاسى، ديرى نگذشت كه عكس توانست تصوّر محضِ جهان توسط ما را به تصوير جهان تبديل كند و اشيا به صورت تكان دهنده اى نه تنها تصوّر كه تصوير ما هم باشند.
تصويرگرى شي به واسطه عكاسى، براى نخستين بار حيث التفاتى ذهن به واقعيت را تعيّن بخشيد چرا كه اگر تصوّر نمى توانست ضامن وجود شي باشد، تصوير حاصل از دوربين عكاسى قادر بود هر گونه توهمى راجع به وجود يا عدم وجود شى را از ميان بردارد.
عكس با واسطه كردن امور تجربه پذيرى مثل علم فيزيك، اپتيك و شيمى توانست اين اطمينان را به انسان بدهد كه آنچه بيرون از ذهن او مى گذرد و مى بيند واقعيّت دارد. دستكم اين تسلى را به آدمى مى داد كه يك دستگاه مكانيكى بدون ذهن مى تواند آنچه مى بينيم را به همان شكل تصديق كند.
تصوّر، ايده و انتزاع محض در عكاسي

اگر از تصوّر، ايده و انتزاع محض خلق شد، انتظار اين بود كه عكس انسان را براى هميشه در واقعيت نگاه دارد، هولناك بود هولناك كه تمام آنچه انسان تا پيش از اين ديده بود از فجايع خونبار تا زيبايى هاى اطرافش همگى واقعيّت داشتند! ديرى نگذشت كه روند استعارى شدن عكس نيز اغاز شد. انگار انسان هيچوقت تصوير خود آن گونه كه هست را بر نمى تابد.
عكس از يك سوژه تسلى بخش فلسفى به آيينه اى تبديل شد كه شاهدى بود بر تمام رنج هاى ما. اما همچنان كه اخلاق كانتى در ضد-اخلاق ساد به زمين نشست عكس نيز از تسلاى انسان به شكنجه او گرايش پيدا كرد. مرگ و جنگ اگر تا پيش از اين تنها در اذهان مى ماندند و به شيوه هاى بين الاذهانى مثل تاريخ، روايت و يادآورى مى شدند، پس از كشف دوربين عكاسى و به واسطه عكس براى هميشه آنجا در جلوى چشم ما قرار داشتند.
عكس امكان مواجهه هميشگى با خود را فراهم ساخت اين نوع مواجهه هميشگى اما چيزى نيست كه ذهن بتواند براى مدت زيادى با آن كنار بيايد و ديرى نمى گذرد كه استعاره سازى شروع مى شود. مگر نه اين است كه ما از شيئى ترين شيئيات خود نيز استعاره مى سازيم؟ با استعارى شدن عكس سوالاتى پيرامون امكان الحاق عكاسى به هنر نيز طرح شد و اگر چه هنوز پاسخى روشن دريافت نكرده است اما حداقل تا جايى كه ميتواند استعاره بيافريند، متعلق به هنر هم هست. بعدها اين پندار پديد آمد كه عكس اساسا تعلق به جهان نشانه ها دارد. يعنى شى فى نفسه ايست كه هر چند خود بر چيزى دلالت ندارد اما ذهن را به دلالت سازى وادار ميكند.

 


طى طريقى كه عكس در اولين قرن حضورش درنورديد با يك كلام قابل بيان است؛ شهادت گرفتن از شى براى تصديق وجود آن، آفرينش رنج، تسلى، استعارى شدن و تبديل به نشانه. خوانش نشانه شناسه عكس در قرن بعد اشكال افراطى ترى پيدا كرد. خود عكس فارغ از نحوه برخورد ما تا حدود زيادى ناديده انگاشته شد و در نتيجه افول تدريجى اش را كسى نديد.
عكس امروزه آنقدر تطوّر پيدا كرده كه واقعيت جهان روزبروز در آن ناديده انگاشته مى شود. در دوره جديد ابتدا عكس از شيئيت خود درآمد و تبديل به فايلهاى مجازى شد و بدين ترتيب پيكرش را از دست داد امرى كه باعث شد زمينه براى تغيير ماهيت آن هموار شود. عكس كه زمانى تسلاى فلسفى انسان به وجود واقعيت خارج از ذهن بود به چيزى تبديل شد كه بايد در مورد واقعيت آن سوال كرد. امروزه با اديت افراطى عكس و تغيير ماهيت آن در كامپيوتر و گوشى هاى همراه خود همان كارى را مى كنيم كه نقاشان روى بوم خود انجام مى دهند.
ژنتيك عكاسى را ناشيانه كپى كردند و عكاسى تبديل به شبيه سازى ديجيتال آن شد، با عكس همانند ديتاهايى برخورد كردند كه مى شود فشرده ساخت، ذخيره اش كرد و آن را پاك نمود! هنر بى كالبد و فاقد ماده پارادكس بشدت خنده دارى بود كه براى اولين بار با ديجيتاليزه شدن عكاسى كودك در آتليه كودك به وقوع پيوست.
ديجيتاليزه شدن عكاسى آن را از تصويرگرى به تصوربافى تقليل داد و از اين طريق قدرت اش خنثى شد. آنچه امروز با عكس انجام مى شود تلنبار كردن تصوّراتى است كه به ظاهر هيچ نيازى به ثبت شدن ندارند، عكس رنج نمى آفريند، تسلى نمى دهد، شگفت انگيز نيست و از همه بدتر اينكه براى اينكه تمام اينها بشود دستكارى اش مى كنند!

ما محكوم به تصوّرات محض خود نيستيم و به ديدن تصوير رنج خود، براى تسلى و شگفت انگيز ماندن جهان به عكس نياز داريم همچنان كه به ادبيات، شعر و رمان احتياج داريم اما گويى افول عكس همچون افول رمان و شعر ديگر يك گمانه زنى محض نيست.


سوشال لنز (آوات باريكيان)
منبع:

عكاسي

تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در مونوبلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.